ازارمند

لغت نامه دهخدا

( آزارمند ) آزارمند. [ م َ ] ( ص مرکب ) صاحب آزار. علیل. بیمار. سقیم.

فرهنگ عمید

( آزارمند ) ۱. علیل، بیمار.
۲. دردمند، رنجور.

فرهنگ فارسی

علیل، بیمار، دردمند، رنجور
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم