کلمه پیرو در زبان فارسی دارای معانی متنوعی است که در اینجا به دو کاربرد اصلی آن اشاره میکنیم. از نظر لغوی، به معنای فردی است که از شخص یا چیزی پیروی میکند و به نوعی دنبالهرو یا تابع محسوب میشود. این به این معناست که فرد مورد نظر از یک فرد، عقیده یا روش خاصی پیروی میکند و به آن احترام میگذارد. در زمینه مکاتبات اداری، این واژه به نامهای اطلاق میشود که به عنوان پیگیری یا ادامه یک مکاتبه قبلی ارسال میگردد. این نوع نامه معمولاً برای تکمیل اطلاعات، اشاره به موضوعات پیشین یا پیگیری موارد مطرح شده در نامههای قبلی استفاده میشود. بنابراین، بسته به زمینه استفاده، میتواند به معنای پیروی از یک فرد یا عقیده باشد یا به نامهای اشاره کند که در ادامه مکاتبات پیشین نوشته میشود. این واژه نشاندهنده ارتباط و تداوم در مباحثات و مکاتبات است.

پیرو
لغت نامه دهخدا
پیرو دل باش و مده دل بکس
خود تن تو زحمت راه تو بس.نظامی.پیک دلی پیرو شیطان مباش
شیر امیری سگ دربان مباش.نظامی.درود ملک بر روان تو باد
بر اصحاب و بر پیروان تو باد.سعدی.مشو پیرو غول و وهم و خیال
به افسون خربط مشو در جوال.نزاری قهستانی.قوم یزدان فاذار گفتند که راه ما پیرو راه تست بفرمای تا چه مصلحت دیده ای. ( ترجمه تاریخ قم ص 34 ).
کسی که پیرو دانا نشد زهی نادان.کاتبی.صد شکر که ما پیرو اصحاب رسولیم
در شرع دگرراهنما را نشناسیم.فیضی هندی.مطراق. الشی ٔ. پیرو و مانند و نظیر چیزی. اجرار؛ تبعیت کردن کسی را در سرود و پیرو او گردیدن. فسکله؛ پیرو گردیدن. عقبله؛ پیرو و پس آینده. مناسقة؛ پنهان پیروی یکدیگر کردن: هوطلح نساء؛ او پیرو زنان است. ( منتهی الارب ).
پیرو. ( اِ ) کیسه. ( اوبهی ). چخماخ:
زر ز پیرو سبک برون آورد
داد درویش را و خوب آورد ( کذا ).بهرامی.
پیرو. ( اِ ) گونه ای از سرو کوهی. و این نام در گرگان به این درخت دهند و نام آن در درفک و شیرکوه، اَرَبس و اَربَز باشد و در دیلمان: اَبَرسک. و در نور و کجور: ریس. و در رودسر: اَرَس. و قدما آنرا سرو جبلی و عرعر و شیزی نام میداده اند. این درختچه طالب نواحی مرتفع و مرز فوقانی جنگلهاست. و در پل زنگوله و کجور و زیارت گرگان و کتول و زرین گل از 1200 تا 2300 گز ارتفاع دیده شده است. در زیارت و علی آباد نیز ژونی پروس کمونیس را بنام پیرو میخوانند. نیز رجوع به جنگل شناسی ساعی ج 2 ص 253 شود.
پیرو. ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حشون بخش بافت شهرستان سیرجان. واقع در 30هزارگزی باختر بافت و 2هزارگزی جنوب راه فرعی بافت به سیرجان. کوهستانی سردسیر. دارای 35 تن سکنه. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 ).
پیرو.( اِخ ) دهی از دهستان انگهران بخش کهنوج شهرستان جیرفت واقع در 270هزارگزی، جنوب کهنوج، سرراه مالرو انگهران به جاسک. کوهستانی، گرمسیر. دارای 1500 تن سکنه. آب آن از رودخانه. محصول آن خرما. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 ).
فرهنگ معین
(اِمصغ. ) پیر کوچک اندام.
(اِ. ) کیسه، کیسة پول.
فرهنگ عمید
۲. کیسۀ پول.
۱. آن که از پی دیگری می رود.
۲. ازپی رونده، تابع.
نوعی سرو کوهی در جنگل های شمال ایران.
فرهنگ فارسی
( اسم ) نام چند گونه سر و کوهی که در جنگلهای شمال ایران موجودند و عبارتند از: الف - جونی پروس کمونیس - که در گرگان پیرو و در درفک و شیر کوه اربساربزو در دیلمان ابرسک ودرنور وکجورریس ودر رودسر ارس خوانده میشودسرو جبلیعرعر شیزی. ب - جونی پروس دیپریسا ج - جونی پروس هیمیس فایریسا د - جونی پروس ابلونگا ه - جونی پروس پیگمی یا
بازیگر بازیهای پانتمیم با لباس سفید و رخسار آرد آلوده
نامی رود نیل را آنچنانکه در کتیبه داریوش بزرگ که نزدیک کانال سوئز یافتهاند آمده است
فرهنگستان زبان و ادب
دانشنامه عمومی
نام پیرو ( پیه رو ) از یک شخصیت دلقک در نمایش های اروپایی به همین نام گرفته شده است. پیروت به خاطر چندین سری انیمه محبوب در سراسر جهان مانند ناروتو، بلیچ، یو یو هاکوشو، شبدر سیاه، بوروتو: ناروتو نسل های بعدی، توکیو غول، داستان های ارواح، معلم بزرگ انیزوکا و سایوکی شهرت دارد.
یو یو هاکوشو و سایوکی، دو سری از انیمه های این شرکت، به ترتیب در سال های 1994 و 1995 و 2000 برنده جایزه بزرگ انیمه انیمج شدند.
• یو یو هاکوشو
• معلم بزرگ انیزوکا
• سایوکی
• داستان های ارواح
• ناروتو
• بلیچ
• ناروتو شیپودن
• توکیو غول
• شبدر سیاه
• بوروتو: ناروتو نسل های بعدی
دانشنامه آزاد فارسی
پیِرو (Pierrot)
شخصیت مرد در پانتومیم. پیِرو از پدرولینوی کُمدیا دلارته ایتالیایی نشئت می یابد. در فرانسه، او به صورت عاشقی رنگ پریده درآمد که کت وشلوار سفید گشاد با یقۀ طوقی می پوشید و زیر نور قرص ماه، زانوی غم در بغل می گرفت. در انگلستان، پیِروی گوشه گیر به گروهی از زنان و مردان کلاه بوقی به سر تبدیل شد که پیش تر هنرمندانی معروف بودند که در کنار دریا برنامه اجرا می کردند.
فرانسه. پیِروی ایتالیایی اصلی آدم خُل وضعی بود، که کت و شلواری سفید و بدقواره می پوشید و کلاه لبه شُلی می گذاشت. این شخصیت را جوزپّه جیراتونه، که حدود ۱۶۶۵ به یک گروه نمایش ایتالیایی در پاریس پیوست، وارد فرانسه کرد. به زودی پیِرو، در بازارهای پاریس، با استقبال تماشاگران مواجه شد، و به هیئت یک آدم ساده لوح روستایی باقی ماند که صورتش با تأثیرپذیری از کارهای تورلوپَن، بازیگر فارسهای فرانسوی، با آرد سفید می شد؛ تا این که ژان دبورا در نمایش های میم خود در فونامبوله از او قهرمانی ساخت با شخصیتی مفلوک و معصوم که امروز نیز متداول است.
انگلستان. در همان زمان ها، پیِرو، که به نمایش آرلکنی انگلستان راه یافته بود، حضور خود را در اوایل دهۀ ۱۹۰۰ در گروه بازیگران نقش پیِرو که در کنار دریا برنامه اجرا می کردند، نمودی مضاعف بخشید. لباس های نمایشی سفید مردان در جامۀ سفید پرچین و شکن دختران بازتاب پیدا کرد؛ هردو کلاه لبه دار به سر می گذاشتند، علاوه بر آن مردان روسری ابریشمی سیاه رنگی می گذاشتند که محکم از بالای کاسۀ سرکشیده می شد، و کُتی که یقه طوقی به رنگ روشن و دکمه های گوناگون و سرآستین های چین دار داشت. مظهر کمال این صورت از نمایش، که شامل آوازهای خنده دار و جدی، رقص، شعبده بازی، و نمایش های کوتاه است، «حماقت های پلیسیه» بود که در اوایل دهۀ ۱۹۰۰ به لندن راه یافت. دِیو بِرنابی (۱۸۸۱ـ۱۹۴۹) اجرای موفقی از نمایش پیِرو را به همراه گروه «خوش بینان» در دهۀ ۱۹۲۰ به روی صحنه آورد. اکنون شخصیت های پیِرو تقریباً از میان رفته اند.
ویکی واژه
پس رو، دنبال رو.
پیر کوچک اندام.
کیسه، کیسة پول.