لغت نامه دهخدا
همی زار بگریست بر کشتگان
بر آن داغدل بخت برگشتگان.فردوسی.یکی گمره بخت برگشته ام
ز گم گشتن راه سرگشته ام.اسدی.آن ناجوانمرد بخت برگشته فرمان نبرد. ( اسکندرنامه نسخه نفیسی ).
شنید این سخن بخت برگشته دیو
بزاری برآورد بانگ غریو.سعدی.چنین گفت درویش صاحب نفس
ندیدم چنین بخت برگشته کس.سعدی.ندیدم ز غماز سرگشته تر
نگون طالع و بخت برگشته تر.سعدی.