بت شکن

لغت نامه دهخدا

بت شکن. [ب ُ ش ِ ک َ ] ( نف مرکب ) که بت شکند. که بتها را براندازد. بت شکننده و خراب کننده بتخانه و زایل کننده بت پرستی. کسی که بت می شکند. ( ناظم الاطباء ) :
بنمای بما که ما چه نامیم
وز بتگر و بت شکن کدامیم ؟نظامی.با منت خطاست هم نشستی
من بت شکن و تو بت پرستی.نظامی.بت شکن بوده است اصل اصل ما
چون خلیل حق و جمله انبیا.مولوی.از نصیحتهای تو کر بوده ام
بت شکن دعوی و بتگر بوده ام.مولوی.بت شکن باش تا که چست شوی
بت رها کن که تندرست شوی.اوحدی.من بت شکنم نه بت فروشم.؟- ابراهیم بت شکن ؛ کنایه از ابراهیم خلیل اﷲ است.
- محمود بت شکن ؛ کنایه از سلطان محمود غزنوی فاتح برخی نواحی هند و از آن جمله سومنات و شکننده بتهای آن بت خانه است :
محمودوار بت شکن هندخوانش از آنک
تاراج هند آز کند لشکر سخاش.خاقانی.

فرهنگ فارسی

که بت شکند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فرشتگان فال فرشتگان فال چوب فال چوب فال اوراکل فال اوراکل فال تماس فال تماس