حزو

لغت نامه دهخدا

حزو. [ ح َ زْ وْ] ( ع مص ) فالگوئی کردن. ( منتهی الارب ). از غیب خبر دادن. ( منتهی الارب ). فال گرفتن به مرغ. فال گرفتن. ( تاج المصادر بیهقی ). || تقدیر کردن. || برداشتن سراب چیزی را. ( تاج المصادر بیهقی ).
حزو. [ ح َ زْ وْ ] ( اِخ ) نام وادیی به نجد.

فرهنگ فارسی

نام وادی بنجد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال لنورماند فال لنورماند فال تک نیت فال تک نیت فال تاروت فال تاروت فال اوراکل فال اوراکل