لغت نامه دهخدا تفرقت. [ ت َ رِ ق َ ] ( ع مص ) تفرفة. تفرقه : هیچ صاحب حزم صافی عزم به تفرقت ارواح و تجزیت ابدال و اشباح راضی نشود. ( سندبادنامه ص 324 ). رجوع به تفرقة و تفرقه شود.تفرقة. [ ت َ رِ ق َ ] ( ع مص ) پراکنده کردن. ( دهار ) پراکنده شدن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). پراکنده و جدا جدا کردن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). جدایی. پراکندگی. ( ناظم الاطباء ).