پل

پل

پُل، سازه‌ای است که دو نقطه را به یکدیگر متصل می‌کند. در تعریف سنتی، پل به عنوان یک طاق بر روی رودخانه، دره یا هر نوع گذرگاه دیگر شناخته می‌شود که امکان رفت و آمد را فراهم می‌آورد. اما در حال حاضر، در زمینه مدیریت شهری، به عنوان سازه‌ای برای عبور از موانع فیزیکی در نظر گرفته می‌شود که به منظور بهره‌برداری از فضا می‌تواند تسهیل‌کننده عبور و مرور و دسترسی به مکان‌ها باشد. عمر مفید آن ها بسته به موقعیت و مصالح به کار رفته ممکن است بین ۳۰ تا ۸۰ سال متغیر باشد، اما با نگهداری و بهسازی مناسب، این عمر می‌تواند به صدها سال افزایش یابد. ساده‌ترین نوع آن، نوع مسطح است که اجزای اصلی آن شامل یک ورقهٔ صاف و پایه‌هایی است که در طول آن قرار دارند و وظیفهٔ انتقال وزن و بارهای روی آن به زمین را بر عهده دارند. به دلیل طراحی ساده و ابتدایی و نیاز به مصالح کم در فواصل کوتاه، آن ها به طور گسترده‌ای در روستاها مورد استفاده قرار می‌گیرند. نوع قوسی، پلی است که دارای تکیه‌گاه‌های انتهایی در هر دو طرف و شکلی نیم‌دایره‌ای است. اگر پلی از مجموعه‌ای از قوس‌ها تشکیل شده باشد، به آن پل دره‌ای می‌گویند. این نوع ابتدا توسط یونانی‌ها از سنگ ساخته شدند و بعدها مردم باستان از ملات در ساخت انواع قوسی خود بهره بردند. با توجه به اصول مقاومت مصالح، شعاع قوس و ابعاد آن ها به گونه‌ای انتخاب می‌شود که بارهای عمودی به نیروی فشاری در امتداد قوس تبدیل شوند. بنابراین، در مناطقی با خاک مناسب، می‌توان دهانه‌های بزرگ (تا حدود ۵۰۰ متر) را با این سازه های قوسی ساخت.

لغت نامه دهخدا

پل. [ پ ُ ] ( اِ ) طاقی باشد که بر رودخانه آب بندند و آن را به عربی قنطره خوانند. ( برهان قاطع ). طاقی که بر روی آب بندند.چیزی که روی رود برای عبور سازند. پول. مِعبَر. جِسْر. جَسْر. ( منتهی الارب ). خَدَک. دَهلَة: و بر دجله پلی است از کشتیها کرده. ( حدود العالم ).

فرهنگ معین

(پُ ) [ په. ] ( اِ. ) آن چه که دو قسمت جدا از هم را به یکدیگر وصل کند.، ~ خر بگیری کنایه از: معبری که به آسانی نتوان از آن گذشت.
(پَ یا پِ ) (اِ. ) ۱ - کرت، مرزی که فاصله شود میان قطعه های کشت. ۲ - پا، پاشنة پا. ۳ - هر چیز را که ریسمان بر کمرش بندند و در کشاکش آرند تا بانگ کند.

فرهنگ عمید

۱. طاقی که با آجر، چوب، یا فلز بر روی رودخانه، دره، خیابان، و امثال آن درست کنند تا بتوان از روی آن عبور کرد، پول، خدک.
۲. (ورزش ) در کُشتی، وضع و حالتی از بدن که کشتی گیر سر و کف پاهای خود را روی زمین بگذارد و سینه و شکم را بالا نگه دارد تا شانه هایش به زمین نرسد.
* پل صراط: پلی بسیارطولانی و باریک تر از موی بر فراز دوزخ که در قیامت باید از آن عبور کنند تا به بهشت رسند
* پل معلق: پلی که پایه ندارد و در دو طرف آن دو آهن قوسی شکل قرار می دهند و سرهای آن ها را بر روی زمین یا بر روی کوه محکم می کنند و خود پل را به وسیلۀ میله های ضخیم به آن آهن ها آویزان می کنند.
پاشنۀ پا: همیشه کفش و پلش را کفیده ببینم من / به جای کفش و پلش دل کفیده بایستی (معروفی: شاعران بی دیوان: ۱۴۴ ).
قطعۀ زمینی که برای زراعت آماده کرده و کناره های آن را اندکی خاک ریخته و بالا آورده باشند، پُلوان، کرت.

فرهنگ فارسی

پل اول. پاپ ۷۵۷ تا ۷۶۷ م. یا پل دوم. پاپ روم از ۱۴۶۴ تا ۱۴۷۱ م. یا پل سوم. الکساندرفارنز پاپ روم از ۱۵۳۴ تا ۱۵۴۹. وی موسس سنوذس ترانت است. پل چهارم. کارافا پاپ روم از۱۵۵۵ تا ۱۵۵۹متحد فرانسه ضد فیلیپ دوم. پل پنجم. پاپ روم از ۱۶٠۵ تا۱۶۲۱ م. بفرمان وی بنای کلیسای سن پیر را بپایان رسانیدند.
( اسم ) پول وجه.
از مردم اگینه یکی از اطبای قدیم یونان است

فرهنگستان زبان و ادب

{bridge} [پزشکی-دندان پزشکی] نوعی دندانوارۀ ثابت که با اتصال به دندان ها یا کاشتینه های دندانی (dental implants ) مجاور، جانشین دندان های از دست رفته می شود متـ. دندانوارۀ تکه ای ثابت fixed partial denture
{sound post} [موسیقی] قطعه ای چوبی در برخی از زه صداها که برای انتقال ارتعاش و گاه خنثی کردن فشار زه ها به صفحۀ صوتی، بین صفحۀ صوتی و صفحۀ زیرین جعبۀ صوتی قرار می گیرد
پل
پل
پل

جملاتی از کلمه پل

پلنگ افکنان شیرگیر آمده خرد جام می را اسیر آمده
بر منبرِ علم همچو در کوه پلنگ در دلقِ کبود همچو در نیل نهنگ
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم