روسپید

لغت نامه دهخدا

روسپید. [ س ِ ] ( ص مرکب ) کسی که سرافراز باشد بخوبی کاری که کرده است. روسفید :
شبی دارم سیاه از صبح نومید
درین شب روسپیدم کن چو خورشید.نظامی.دو پروانه بینم درین طرفگاه
یکی روسپید است و دیگر سیاه.نظامی.تا نفکندند نرست آن امید
تا نشکستند نشد روسپید.نظامی.قدم بتربت عاشق ز ساق سیمین نه
که روسپید بروز حساب برخیزد.؟ ( از آنندراج ).|| این لفظ را بر زنان بدکاره بر سبیل طعن اطلاق کنند که : ای روسپید، یعنی روسیاه و به این معنی روسپی مخفف آن است. ( آنندراج ). و رجوع به روسپی شود.

فرهنگ فارسی

کسی که سیر افزار باشد بخوبی کاری که کرده است .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم