خوشدم

لغت نامه دهخدا

خوشدم. [ خوَش ْ / خُش ْ دَ ] ( ص مرکب ) خوش نفس. نوشین دم. ( ناظم الاطباء ). || خوشگوی. خوش نغمه :
شود به بستان دستان زن و سرودسرای
بعشق بر گل خوشبوی بلبل خوشدم.سوزنی.ز آتش خورشید شد نافه شب نیم سوخت
قوت از آن یافت روز خوشدم از آن شد بهار.خاقانی.اختران عود شب آرند و بر آتش فکنند
خوش بسوزند و صبا خوشدم از آنجا بینند.خاقانی.پردل چو جوز هندی و مغزش همه خرد
خوشدم چو مشک چینی و حرفش همه کلام.خاقانی.|| هوای صاف. هوای لطیف. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

خوش نفس نوشین دم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال تماس فال تماس فال تاروت فال تاروت فال قهوه فال قهوه