عرکی

لغت نامه دهخدا

عرکی. [ ع َ رَ کی ی ] ( ع اِ ) ماهیگیر. ( منتهی الارب ). صاید ماهی. ( از اقرب الموارد ). || کشتیبان. ( منتهی الارب ). ملاح. ( از اقرب الموارد ). ج ، عَرَک ، و جمع الجمع عُروک. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).
عرکی.[ ع َ رَ کی ی ] ( اِخ ) اسمی است شبیه به نسبت. و آن نام کسی است که از پیامبر ( ص ) در مورد وضو ساختن با آب دریا استفسار کرد. ( از اللباب فی تهذیب الانساب ).

فرهنگ فارسی

اسمی است شبیه به نسبت و آن نام کسی است که از پیامبر ( ص ) در مورد وضو ساختن با آب دریا استفسار کرد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال لنورماند فال لنورماند فال تاروت فال تاروت فال نخود فال نخود فال اوراکل فال اوراکل