الزم. [ اَ زَ ] ( ع ن تف ) لازم تر.( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). واجب تر: این کار الزم است. || لازم گیرنده تر. چسبنده تر. ثابت تر. ثابت قدم تر. رهانکننده : ابوسعید اجمع لشمل العلم... و الزم للجادة الوسطی فی الدین و الخلق. ( یاقوت ،ذیل ترجمه حسن بن عبداﷲ سیرافی مکنی به ابوسعید ). - امثال : الزم للمرء من احدی طبائعه . الزم للمرء من ظله. الزم من ابن قرصع. الزم من الذنب . الزم من الیمین للشمال . الزم من شعرات القص . الزم. [ اَ زَ ] ( اِخ ) از دیههای لاریجان و چراگاه است. ( از مازندران و استراباد رابینو ص 114 و ترجمه همین کتاب ص 154 ).
فرهنگ عمید
۱. لازم تر، واجب تر، بایسته تر. ۲. لازم ترین.
فرهنگ فارسی
لازمتر، واجب تر، بایسته تر ( صفت ) بایسته تر دربای تر. از دیه های لاریجان و چراگاه است