ابوعماره

لغت نامه دهخدا

( ابوعمارة ) ابوعمارة. [ اَ ع ُ رَ ] ( ع اِ مرکب ) صعتر. ( مخزن الأدویه ). سعتر. آویشن. || صقر. ( تحفه حکیم مؤمن ، چاپی ). و ظاهراً مصحف صعتر است.
ابوعمارة. [ اَع ُ رَ ] ( اِخ ) او از شهر و از او اعمش روایت کند.
ابوعمارة. [ اَ ع ُ رَ ] ( اِخ ) الأنصاری. برأبن عازب. صحابی است. و به سال 72 هَ. ق. وفات یافت.
ابوعمارة. [ اَ ع ُ رَ] ( اِخ ) حجر. تابعی است و از ابوهریره روایت کند.
ابوعمارة.[ اَ ع ُ رَ ] ( اِخ ) حمزةبن الحارث بن عمیر. او از پدر خود حارث و از او اسحاق بن ابی اسرائیل روایت کند.
ابوعمارة. [ اَ ع ُ رَ ] ( اِخ ) حمزةبن حبیب بن عمارة الزیات الکوفی. از موالی آل عکرمةبن ربعی التیمی. او یکی از قراء سبعه است و ابوالحسن کسائی قرائت از وی فرا گرفت و حمزه از اعمش اخذ قرائت کرد و از آنروی بنام زیات معروف گشت که زیت از کوفه به حلوان و از حلوان پنیر و جوز بکوفه بتجارت بردی. وفات وی به 156 هَ. ق. در حلوان بود. و رجوع به حمزه... شود.
ابوعمارة. [ اَ ع ُ رَ ] ( اِخ ) حمزةبن عبدالمطلب عم رسول صلوات اﷲ علیه. رجوع به حمزه... شود.
ابوعمارة. [ اَ ع ُ رَ ] ( اِخ ) حمزه ملقب به مهنابن ابی هاشم داود الملقب بالقائم از شرفای مدینه طیبه. رجوع به حبط ج 1 ص 410 شود.
ابوعمارة. [ اَ ع ُرَ ] ( اِخ ) خزیمةبن ثابت بن الفا که ملقب به ذی الشهادتین. یکی از صحابه کبار است. رجوع به خزیمه شود.
ابوعمارة. [ اَ ع ُ رَ ] ( اِخ ) الربعی. سواربن عمارة الرملی. از میسرةبن معبد اللخمی روایت کند.
ابوعمارة. [ اَ ع ُ رَ ] ( اِخ ) رشیدبن مالک السعدی رسول قیصر. صحابی است و گاه او را ابوعمیره می نامند.
ابوعمارة. [ اَ ع ُ رَ ]( اِخ ) عبدخیربن یزید الهمدانی. از روات حدیث است.
ابوعمارة. [ اَ ع ُ رَ ] ( اِخ ) قیس مولی الانصار. محدث است.
ابوعمارة. [ اَ ع ُ رَ ] ( اِخ ) محمدبن تمیم. او از حسن و از او حمادبن زید روایت کند.
ابوعمارة. [ اَ ع ُ رَ ] ( اِخ ) ولید. او از سلیمان بن بریده و از او جعفر احمر روایت کند.
ابوعمارة. [ اَ ع ُ رَ ] ( اِخ ) یعقوب بن اسحاق. او از ابی عون و از او حجاج بن محمد روایت کند.

فرهنگ فارسی

صعتر آویشن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال لنورماند فال لنورماند فال کارت فال کارت فال تاروت فال تاروت فال ابجد فال ابجد