سراط

لغت نامه دهخدا

سراط. [ س َرْ را ] ( ع ص ) پالوده فروش. ( ملخص اللغات ) ( مهذب الاسماء ).
سراط. [ س ُ ] ( ع ص ) شمشیر بران. ( مهذب الاسماء ). سیف سراط؛ شمشیر برنده. ( از اقرب الموارد ).
سراط. [ س ِ ] ( ع اِ ) راه یا راه روشن بدان جهت که رونده در آن غایب میشود مانند غیبت طعام فروخورده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). راه روشن ، چه رونده در آن پنهان میشود، آنچنانکه طعام بلعیده. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

راه یاران روشن بران جهت که رونده در آن غایب میشود مانند غیبت طعام فرو خورده .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم