نخاست

لغت نامه دهخدا

نخاست. [ ن ِ / ن َ س َ ] ( ع اِمص ) برده فروشی. || ستورفروشی. رجوع به نخاسة ( ع اِمص ) شود.
نخاسة. [ ن ِ س َ ] ( ع اِ ) چوب که در سوراخ بکره کنند تا تنگ گردد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به نخاس شود. || خار وسیخ که بدان ستور را رانند. نخاس. ( ناظم الاطباء ).
نخاسة. [ ن ِ / ن َ س َ ] ( ع اِمص ) ستورفروشی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). فروختن دواب. ( از اقرب الموارد ). || بنده فروشی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). فروختن بندگان. اسم است از نخاس. ( از اقرب الموارد ). رجوع به نخاس شود.

فرهنگ فارسی

برده فروشی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال عشق فال عشق استخاره کن استخاره کن فال راز فال راز