شیخوخیت

لغت نامه دهخدا

شیخوخیت. [ ش َ / ش ِ خی ی َ] ( از ع ، اِمص ) شیخوخیة. پیری : در ایام شیخوخیت رقم کفران و سمت عصیان بر چهره خویش کشیدن موجب ملامت و ندامت باشد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 39 ).
شیخوخیة. [ ش َ خی ی َ ] ( ع مص ) شیخوخة. پیرگردیدن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || خواجه شدن. ( منتهی الارب ). رجوع به شیخوخة شود.

فرهنگ معین

(ش یَُ ) [ ع . شیخوخیة ] ۱ - (مص جع . ) پیر شدن . ۲ - (اِمص . ) پیر ی . ۳ - مرشد بودن .

فرهنگ عمید

پیر شدن، پیری.

فرهنگ فارسی

پیرشدن، پیری
۱ - ( مصدر ) پیر شدن . ۲ - ( اسم ) پیری . ۳ - رهبری معنوی .

ویکی واژه

شیخوخیة
پیر شدن.
پیر ی.
مرشد بودن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم