کلمه آغر در زبان فارسی معانی گوناگونی دارد. یکی از معانی آن به چوپان یا گوسفند اشاره دارد که در واقع به نوعی نماد زندگی روستایی و دامداری است. در برخی از گویشها، این واژه به عنوان صفت برای توصیف ویژگیهایی چون سفیدی، زیبایی، شرافت یا شهرت نیز به کار میرود و به معنای چیزی زیبا و برجسته تعبیر میشود. همچنین، آغر در اصطلاحات مختلف به عنوان نشانهای از فال نیک یا شگون هم مطرح شده است. این کلمه با داشتن این معانی مختلف، نشاندهنده تنوع فرهنگی و زبانی جامعه ایرانی است و میتواند در زمینههای گوناگون از جمله ادبیات و folklore مورد استفاده قرار گیرد. بدین ترتیب، آغر نه تنها یک واژه، بلکه نمادی از ارتباط انسان با طبیعت و ارزشهای فرهنگی است.
اغر
لغت نامه دهخدا
فرازش پر از خون چوکوه تبرخون
نشیبش ز اشکم چو ارغاب و آغر.عمعق.
اغر. [ اُ غ ُ ] ( اِ ) فال. شگون. آغار. آغال.( یادداشت بخط مؤلف ). و رجوع به آغار و آغال شود.
- اغر بخیر؛ کجا میروی ؟ با دعای خیر برای مخاطب که میرود. ( یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به آغار بخیر شود.
- بداغر؛ در تداول عامه، نحس. شوم. بدیمن. فال بد. ( یادداشت بخط مؤلف ).
- بداغری کردن؛ در تداول عامه، فال بد زدن. ( یادداشت بخط مؤلف ).
- خوش اغر؛ میمون. مبارک. فرخ. فرخنده. خجسته. ( یادداشت بخط مؤلف ).
رجوع به آغار و بدآغار و آغال شود.
اغر. [ اَ غ ِ ] ( اِ ) ترکی است. زبان. ( شرفنامه منیری ).
اغر. [ اِ غ ِ ] ( مص ) کردن. ( شرفنامه منیری ).
اغر. [ اَ غ َرر ] ( ع ص، اِ ) سپیدپیشانی. ( آنندراج ). سپیدروی. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). سفیدروی. ( مهذب الاسماء خطی ). || مرد نیکو. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). نیک مرد. الحسن. ( از اقرب الموارد ). || کریم افعال. نمایان کردار. الکریم الافعال الواضحها. ( از اقرب الموارد ). مرد نمایان کردار. ( منتهی الارب )( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || آنکه ریش وی اندک از روی او گذشته باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). آنکه موی، همه روی وی را مگر اندکی فراگرفته باشد. ( ناظم الاطباء ). کسی که ریش تمام روی او فراگرفته بجز اندکی از آن. ( از اقرب الموارد ). || شریف قوم. ج، غُرَر، غُرّان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). شریف. ( اقرب الموارد ). شریف مشهور. ( آنندراج ). || اسب غره دار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). اسبی که به پیشانی سپیدی دارد: الاغر من الخیل؛ ما کان بجبهته غرة. ( از اقرب الموارد ). اسب پلنگ رنگ. ( مؤید الفضلاء ). اسپ سفیدروی. ( مهذب الاسماء خطی ): مطربان میزدند و میخواندند و روزی اغر محجل پیدا شد. ( تاریخ بیهقی ص 282 ).
پرده بر روی سپیدان سمنبر ببرید
ساخت از پشت سیاهان اغر بگشائید.خاقانی.و در زیر ران آورد اغری محجلی عقیلی نژاد. ( سندبادنامه ص 251 ). || سپید از هر چیزی. ( منتهی الارب )( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). هر چیز سپید. ( از اقرب الموارد ). || روز سخت گرم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بسیار گرم. مؤنث: غَرّاء. ج،غُرَر. غُران. ( از اقرب الموارد ). قال امروءالقیس: «و اوجههم بیض المسافر غران ». ( اقرب الموارد ). || ( ن تف ) فریبنده تر. غافل تر. ( یادداشت بخط مؤلف ).
فرهنگ معین
(اُ غُ ) [ تر. ] ( اِ. ) برکت، شگون.
(اَ غَ رّ ) [ ع. ] (ص. ) ۱ - سفید. ۲ - اسبی که پیشانی اش سفید است. ۳ - شهره، معروف.
فرهنگ عمید
۱. یمن، شگون، فال نیک.
۲. خیر و برکت.
۳. عزم سفر.
پیشانی سفید (اسب ).
فرهنگ فارسی
خشک رود که سیلاب از آن قطع شده
خشک رود، رودخانه خشک، مسیل که پس ازعبورسیلاب دربعضی جاهایش کمی آبی باشد
( اسم ) شگون: بداغر.
بطن اغر در راه کوفه بمکه بین خزیمیه و اجفر در سه میلی خزیمیه قرار دارد.
ویکی واژه
سفید.
اسبی که پیشانی اش سفید
شهره، معروف.
جمله سازی با اغر
همه کس صید فربه خواهد و عشق کند ردت اگر لاغر نباشی
همی تا خامه و ساغر به دستم بود خندان و گریان درد و محضر
صد هزاران مصاف غم بدمی بشکند ساغر دلاور می