قتله

لغت نامه دهخدا

( قتلة ) قتلة. [ ق ِ ل َ ] ( ع مص ) قتل. کشتن. ( منتهی الارب ). رجوع به قتل شود.
قتلة. [ ق ِل َ ] ( ع اِ ) هیأت کشتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
قتلة. [ ق َ ت َ ل َ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ قاتل.

فرهنگ عمید

= قاتل

فرهنگ فارسی

جمع قاتل
( صفت ) جمع قاتل : قتله حسین بن علی ع .

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی قَتَلَهُ: او را کشت
ریشه کلمه:
قتل (۱۷۰ بار)ه (۳۵۷۶ بار)
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چای فال چای فال انگلیسی فال انگلیسی فال پی ام سی فال پی ام سی فال تک نیت فال تک نیت