تعفن. [ ت َ ع َف ْ ف ُ ] ( ع مص )سخت پوسیدن و تباه گردیدن رسن. ( منتهی الارب ). فاسد شدن چنانکه دست بر آن زنند، ریزه و شکسته گردد. ( از اقرب الموارد ). سخت پوسیده گردیدن چیزی از تری که بدو رسیده بود. || برگشتن بوی گوشت. ( ناظم الاطباء ). گنده شدن و بدبو شدن و مجازاً بمعنی بدبویی. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). گند و بوی بد و عفونت و گندیدگی. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ معین
(تَ عَ فُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) گندیدن ، بد بو گشتن .
فرهنگ عمید
۱. بدبو شدن. ۲. گندیده شدن. ۳. پوسیدگی و گندیدگی.
فرهنگ فارسی
بدبوشدن، گندیده شدن، پوسیدگی وگندیدگی ۱ - ( مصدر ) بد بو شدن گندیدن گندیده شدن.۲ -( اسم ) بد بویی گندگی گندیدگی . جمع : تعفنات .