مروه

لغت نامه دهخدا

مروه. [ م ُ رَوْ وَه ] ( از ع ، ص )به معنی مروح است که سخت خوشبوی و معطر کننده باشد واین در اصل مروح بوده فارسیان بجهت استقامت قافیه حاء حطی را به هاء هوز بدل کرده اند همچنانکه در «قفص »صاد به سین بی نقطه ( = قفس ) بدل شده است. ( برهان ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) سخت خوشبوی ومعطر کننده .
یک قطعه سنگ مرو

فرهنگ اسم ها

اسم: مروه (دختر) (فارسی) (تلفظ: moravah) (فارسی: مرَوه) (انگلیسی: moravah)
معنی: بسیار خوش بو و معطر، به معنی مرَوَح است که بسیار خوشبو و معطر کننده است، خوشبوی شده، بوی عطر گرفته، [چنانچه این کلمه به فتح اول ( مَروه ) تلفظ شود محلی است که حاجیان در مراسم حج بین آن و صفا «سعی» می کنند که در اصطلاع عارفان صیانت نفس، حفظ دین، حرمت مؤمنان، جود به موعود و کارهای خود را با نظر عجب ننگریستن است]

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] تپه ای است سنگلاخی که حد نهایی مسعی از شمال می باشد و سعی میان صفا و مروه بعد از هفت شوط، در آنجا به پایان می رسد.
محمد محمدحسن شرّاب ، فرهنگ اعلام جغرافیایی، تاریخی در حدیث و سیره نبوی، ترجمه حمیدرضا شیخی.
[ویکی الکتاب] معنی مَرْوَةَ: نام کوهی بوده در نزدیکی کعبه که یکی از اعمال حج ، هفت مرتبه طی کردن مسافت بین محل این کوه و کوه صفا است با نام سعی صفا و مروه (فاصله این دو کوه حدود ۴۲۰ متر است کلمه صفا در لغت به معنای سنگ سخت و صاف است ، و کلمه ی مروه نیز به معنای سنگ سخت است . ا...
معنی مُقَصِّرِینَ: کوتاه کنندگان - آنان که عمل تقصیر را انجام می دهند ( یکی از اعمال حج که کوتاه کردن ناخن بعد از سعی صفا و مروه می باشد و با این عمل از احرام خارج می شوند)
معنی لْیَطَّوَّفُواْ: باید که طواف کنند(در اصل "لِیَطَّوَّفُواْ "(صیغه امر غائب بوده )که با اضافه شدن واو برای سهولت لام ساکن شده است. معنای طواف کردن ، دور چیزی گردش کردن است ، که از یک نقطه نسبت به آن چیز شروع شود و به همان نقطه برگردد لذا معنای طواف در عبارت "وَلْیَطَّ...
تکرار در قرآن: ۱(بار)
. صفا و مروه از عبادتگاههای خدا است. مروه کوهی است درکنار مسجدالحرام در مکّه میان آن و کوه صفا محل سعی عمل حجّ عمره است رجوع شود به «صفا». و آن فقط یکبار در کلام الله آمده است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم