صدری

لغت نامه دهخدا

صدری. [ ص َ ] ( ص نسبی ) رجوع به صدر شود. || نسبتی است بصدر و آن قریه ای است از قرای بیت المقدس. ( الانساب سمعانی ). || ( اِ ) قسمی برنج که در گیلان و مازندران زراعت می شود.
صدری. [ ص َ ] ( اِخ ) از شعرای عثمانی و از اهالی اشتیب است و بدرس شیخی افندی مداومت داشت. وی به سال 993 هَ. ق. در استانبول درگذشت. ( قاموس الاعلام ترکی ). او را دیوانی است به ترکی. ( کشف الظنون ).
صدری. [ ص َ ] ( اِخ ) رجوع به صدر کاتب شود.
صدری. [ ص َ ] ( اِخ ) وی از شعرای عثمانی است. نام او پیری و به توقادلی زاده شهرت داشت و بعهد سلطان بایزیدخان ثانی میزیست و با وزرا و اعیان معاشر و به احوال آنان احاطه کامل داشت و ادعای مهارت در رمل می کرد. ( قاموس الاعلام ترکی ).

فرهنگ معین

(صَ ) (اِمر. ) نوع مرغوبی از برنج که در شمال کشت می شود.

فرهنگ عمید

۱. مربوط به سینه.
۲. (صفت نسبی، اسم ) (زیست شناسی ) نوعی برنج مرغوب ایرانی.
۳. (اسم ) (موسیقی ) گوشه ای در آواز افشاری.

فرهنگ فارسی

( صفت اسم ) قسمی برنج اعلی که در گیلان و مازندران کشت می شود. توضیح چون تخم این برنج را میرزا آقاخان صدر اعظم از هندوستان آورد و در املاک خود و در مازندران کاشت به نام او نامیده شد.
وی از شعرای عثمانی است

فرهنگ اسم ها

اسم: صدری (دختر) (فارسی، عربی) (هنری) (تلفظ: sadri) (فارسی: صدري) (انگلیسی: sadri)
معنی: منسوب به صدر، سینه، بالا، پیشوا، بزرگ، ( صدر، ی ( پسوند نسبت ) )، مربوط به صدر ( سینه )، م صدر، ( در موسیقی ایرانی ) گوشه ای در آواز افشاری از ملحقات دستگاه شور، ( در گیاهی ) نوعی برنج مرغوب که در گیلان و مازندران به عمل می آید

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی صَدْرِی: سینه ام
ریشه کلمه:
صدر (۴۶ بار)ی (۱۰۴۴ بار)
سینه.. جمع آن صدور است نحو. خدا به آنچه در سینه‏ها است دانااست. قعل صدر چون با «عن» متعدی شود معنای رجوع می‏دهد «صَدَرَ عَنِ الْمَکانِ» یعنی از مکان برگشن. و چون با «من» متعدی شود به معنی بروز و ظهور باشد «صَدَرَ مِنْهُ الْاَمْرُ» یعنی این کار از او بروز کرد. ایضاً به معنی حدوث و حصول آید «صَدَرَ الْاَمْرُ صُدُوراً» یعنی کار حادث شد. و نیز صدر به معنی رجوع و ارجاع (لازم متعدی) آمده است (اقرب).. «یصدر» در قرآن‏ها به ضم (ی) و کسر (د) نوشته شده ولی به فتح (ی) و ضمّ (د) از باب نصر ینصر نی خوانده‏اند. بنابر اول معنای آن چنین است: گفتند ما گوسفندان خود را آب نمی‏دهیم تا چوپان‏ها مواشی خود را از آب بر گردانند. پدر ما پیری بزرگ است. و بنابر دوم این است... تا چوپان‏ها از آب بر گردند.. ممکن است «یصدر» به معنی حدوث باشد یعنی آن روز مردم به طور پراکنده و متفرق حادث و ظاهر می‏شود. شاید به معنی بروز باشد یعنی «یَصْدُرُ النّاسُ مِنَ الْاَرْضِ اَشْتاتاً» چنانکه در آیه دیگر آمده. و نیز آمده. در «شتت» گفتیم: ظاهراً مراد از اشتات متفرق و بی نظم بودن است چنانکه فرموده. حدوث. بروز نزدیک به هم اند. آیاتی هست درباره سعه صدر تنگی آن و اینکه خدا شرح صدر عطا می‏کند و سینه را تنگ می‏گرداند. نظیر. ایضاً. و مثل. مراد از صدر در این آیات چیست؟ آیا سینه است یا قلب و به اعتبار حال و محل قلب را صدر خوانده است؟ به نظر می‏آید: منظور سعه و ضیق قلب است و به اعتبارآن که قلب در سینهاست صدر گفته شده و اینکه بعضی‏ها قلب را به معنی نفس گرفته‏اند به دلیل اینکه درک و فهم و غیره مال نفس است نه قلب در «قلب» شرح داده خواهد شد. در بعضی آیات افعالی نسبت داده شده نظیر،،. از این قبیل است آیاتیکه درباره شفای صدور، کینه صدور، محتویات صدور، وسوسه صدور اند مثل،،، به نظر من مراد از همه آنها قلوب است و به اعتبار حال و محل صدور به کار رفته است واللّه اعلم.

ویکی واژه

نوع مرغوبی از برنج که در شمال کشت می‌شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم