ابیب

لغت نامه دهخدا

ابیب. [ اَ ] ( اِ ) تحریف اپیفی نام قبطی یکی از ماه های مصری قدیم است.
ابیب. [ اَ ] ( ع مص ) آماده سیر شدن :اَب للسیر اَبّاً و ابیباً و أباباً و أبابةً.
ابیب. [ اَ ] ( اِ ) نام ماه اوّل سال عبرانیان که سپس نام نیسان گرفت ، تقریباً معادل با ابریل.
ابیب. [ اَ ی َ ] ( اِ ) در بعض فرهنگها در معنی این صورت ، گفته انداخلال باشد از خلل ، و در بعض دیگر خلال بمعنی دندان کاو. و شاهد هر دو دعوی در قطعه ذیل است :
ای رخ تو آفتاب و غمزه تو یب
کرد فراقت مرا چو زرین ابیب
اشبه وغامی شدم ز درد جدائی
هامی و وامی شدم ز جستن مترب
رنگ رخ من چو غمروات شد از غم
موی سر من سپید گشت چو مهرب.منجیک.یب را بمعنی تیر و سهم و ابیب را دندان کاو و خلال و غامی را ناتوان و هامی را سرگردان و وامی را درمانده و مترب را تب و حمّی و غمروات را بهی و سفرجل گفته اند و برای همه از همین قطعه شاهدآورده اند و کلمه اشبه و مهرب قطعه را متعرض نشده اند و بقرینه ممکن است اشبه را بیمار و مهرب را مثلاً برف حدس زد. لکن هیچیک از این نُه صورت شنیده نشده و شاهدی نیز جز درین سه بیت منجیک برای آن نیامده و گمان قوی میرود شاعر بمزاح لغاتی ساخته و استعمال کرده است و شاید این کلمات از لغات لهجه ای محلی باشد چنانکه در یکی از نسخ لغت نامه اسدی در کلمه یب گوید: یب تیر بود به زبان سمرقندی. واﷲ اعلم.

فرهنگ معین

( اَ ) [ معر. ] ( اِ. ) نامی است که عرب به ماه اپیفی که در تقویم مصریان یا قبطیان معمول بوده داده است ، نام ماه اول سال عبرانیان که سپس نام نیسان گرفت تقریباً معادل با آوریل .

فرهنگ فارسی

نام ماه اول سال عبرانیان

ویکی واژه

نامی است که عرب به ماه اپیفی که در تقویم مصریان یا قبطیان معمول بوده داده‌است، نام ماه اول سال عبرانیان که سپس نام نیسان گرفت تقریباً معادل با آوریل.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم