بالفرض

لغت نامه دهخدا

بالفرض. [ بِل ْ ف َ ] ( ع ق مرکب ) ( از: ب + ال + فرض ). بطور فرض وپندار. فرضاً. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به فرض شود.

فرهنگ معین

(بِ لْ فَ ) [ ازع . ] ( ق . ) فرضاً، از روی فرض .

فرهنگ عمید

فرضاً، از روی فرض و گمان، به طور قیاس و پندار.

فرهنگ فارسی

فرضا از روی فرض : داری آن مایه که گر مصلحتی را بالفرض بانگ پرنور زند پاس تو کز سایه بکاه . ( وحشی )
بطور فرض و پندار

ویکی واژه

فرضاً، از روی فرض.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نخود فال نخود استخاره کن استخاره کن فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال سنجش فال سنجش