انگام

لغت نامه دهخدا

انگام. [ اَ ] ( اِ ) موسم. وقت. هنگام. ( از برهان قاطع ) ( ازآنندراج ). هنگام و وقت. ( ناظم الاطباء ) :
چه انگام سرسبزی تست و شهری
سیه گشته زین ماتم ناگهانی.کمال اسماعیل ( از انجمن آرا ).ای به انگام شداید کرمت عدت من
وی بهر حال مربی و ولی نعمت من.کمال اسماعیل.همه ثابت قدم انگام کوشش
همه در وقت راحت لذت افزای.کمال اسماعیل ( در تعریف دندان ).

فرهنگ معین

( اَ ) (اِ. ) هنگام .

فرهنگ عمید

= هنگام

فرهنگ فارسی

هنگام

ویکی واژه

هنگام.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انگلیسی فال انگلیسی فال فنجان فال فنجان فال جذب فال جذب فال لنورماند فال لنورماند