لغت نامه دهخدا
گربه شانی. [ گ ُ ب َ / ب ِ ] ( حامص مرکب ) فریفتگی. مکاری: و آن را به حیلت بلا بندی توان کرد و گربه شانی توان به میان آورد. ( کلیله و دمنه ). رجوع به گربه شاندن شود.
گربه شانی. [ گ ُ ب َ / ب ِ ] ( حامص مرکب ) فریفتگی. مکاری: و آن را به حیلت بلا بندی توان کرد و گربه شانی توان به میان آورد. ( کلیله و دمنه ). رجوع به گربه شاندن شود.
۱. حیله گری، مکاری.
۲. تملق گویی.
۱ - مکاری حیله گری. ۲ - فریفتگی. ۳ - تملق گویی. ۴ - میانه را گرفتن اصلاح ذات البین: و این جنس چنان متاصل نگردد که قلع آن در امکان نیاید و آخر بحیلت بلابندی توان کرد و گربه شانی در میان آورد.