لغت نامه دهخدا وعس. [ وَ ] ( ع اِ ) درختی است که از آن بربط و رباب سازند. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || نشان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). اثر. ( اقرب الموارد ). || ریگ نرم که رفتن در وی دشوار باشد. || ( مص ) سپردن زیر پای. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). || مجرب کردن و استوار گردانیدن: وعسه الدهر؛ حنکه و احکمه. ( اقرب الموارد ).وعس. [ وُ ] ( ع ص، اِ ) ج ِ اوعس. به معنی زمینهای نرم ریگناک. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). جج، اواعس. ( از اقرب الموارد ). || ج ِ وعساء. ( ناظم الاطباء ). رجوع به وعساء شود.