لغت نامه دهخدا
الپاق. [ اُ ] ( اِ ) رجوع به الباغ و الپاغ شود:
آن قامت دراز که زناج برکشید
الپاق نان پهن بقدش قصیرشد.بسحاق اطعمه ( از رشیدی ).
الپاق. [ اُ ] ( اِ ) رجوع به الباغ و الپاغ شود:
آن قامت دراز که زناج برکشید
الپاق نان پهن بقدش قصیرشد.بسحاق اطعمه ( از رشیدی ).