لغت نامه دهخدا پیروزور. [ روزْ وَ ] ( ص مرکب ) پیروزمند. مظفر: همی گفت این سخن پیروزور شاه دو چشمش دیده بان گشته سوی راه.فخرالدین اسعد ( ویس و رامین ).
فرهنگ فارسی ( صفت ) پیروزمند مظفر: همی گفت این سخن پیروز ور شاه دو چشمش دیده بان گشته سوی راه. ( ویس و رامین )