هنیز

لغت نامه دهخدا

هنیز. [ هََ ] ( ق ) هنوز. تا حال. تا اکنون. ( برهان ):
که ای فر گیتی یکی لخت نیز
یکایک نبایست آمد هنیز.فردوسی.کسی را که درویش باشد هنیز
ز گنج نهاده ببخشیم چیز.فردوسی.
هنیز. [ هََ ] ( اِخ ) دهی است از بخش معلم کلایه شهرستان قزوین. دارای 252 تن سکنه، آب آن از چشمه سار و محصول عمده اش غله، سیب، شلغم، گردو، بادام و کرچک و کار دستی مردم آنجا جاجیم بافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).

فرهنگ معین

(هَ ) (ق. ) ۱ - هنوز. ۲ - نیز، هم چنین.

فرهنگ عمید

= هنوز

ویکی واژه

هنوز.
نیز، هم چنین.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چای فال چای فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال تک نیت فال تک نیت فال نوستراداموس فال نوستراداموس