مکبوب

لغت نامه دهخدا

مکبوب. [ م َ ] ( ع ص ) بر زمین افکنده. به روی بر زمین فروکوفته: زعیم آن مدابیر و عظیم آن مخاذیل را منکوب و مکبوب به دوزخ فرستاد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 321 ).

فرهنگ فارسی

بر زمین افکنده. به روی بر زمین فرو کوفته.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال حافظ فال حافظ فال فنجان فال فنجان فال قهوه فال قهوه