مغزک

لغت نامه دهخدا

مغزک. [ م َ زَ ] ( اِ مصغر ) مغز خرد. مغز لطیف و دوست داشتنی:
مغزک بادام بودی با زنخدان سپید
تا سیه کردی زنخدان را چو کنجاره شدی.اورمزدی ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).و رجوع به مغز شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
کصخل
کصخل
کال
کال
میلف
میلف
مجال
مجال