لغت نامه دهخدا
مسهب. [ م ُ هََ ] ( ع ص ) مدهوش شده از گزیدگی مار. || گونه برگردیده از بسیاری محبت و یا از ترس و یا از بیماری. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || چاه به ریگ رسیده. ( از منتهی الارب ). || مرد بسیارگوی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). مرد بسیارگوی و پرحرف.( ناظم الاطباء ). بسیارگوی. ( مهذب الاسماء ). مُسهِب.