لغت نامه دهخدا مزدرع. [ م ُ دَ رَ ] ( ع ص، اِ ) کشتزار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). مزروع. کاشته. کشته. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).مزدرع. [ م ُ دَ رِ ] ( ع ص ) کارنده تخم. ( آنندراج ). زراعت کننده و تخم کارنده. ( از ناظم الاطباء ).