لغت نامه دهخدا
مرمار. [ م ِ ] ( اِ ) جده ٔمادری در زبان مازندرانی. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
مرمار. [ م َ ] ( ع ص ) انار بسیارآب بدون پیه. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || نرم و لرزان. ( از اقرب الموارد ). دختر نرم و نازک و جنبان از نشاط. ( از منتهی الارب ). مرمارة.