لغت نامه دهخدا
لوکیدن. [ دَ ] ( مص ) غیژیدن. کون خیزه کردن. درشت و ناهموار رفتن. ( جهانگیری ). خزیدن. درشت و ناهموار به راه رفتن. با زانو و کف دست و نشسته به راه رفتن طفلان را نیز گویند. ( برهان ).
لوکیدن. [ دَ ] ( مص ) غیژیدن. کون خیزه کردن. درشت و ناهموار رفتن. ( جهانگیری ). خزیدن. درشت و ناهموار به راه رفتن. با زانو و کف دست و نشسته به راه رفتن طفلان را نیز گویند. ( برهان ).
(دَ )(مص ل. )۱ - چهار دست و پا رفتن. ۲ - بد راه رفتن اسب و شتر که سوار را تکان دهد.
چهاردست وپا راه رفتن، خزیدن.
چهار دست و پا رفتن.
بد راه رفتن اسب و شتر که سوار را تکان دهد.