لغت نامه دهخدا لام کردن. [ ک َ دَ ]( مص مرکب ) دوتا شدن و رکوع بقصد تعظیم: بر در توچو ببیند خدمت را حاسدلامها کرده، ز غم با قد چون نون گذرد.رضی الدین نیشابوری.رجوع به لام شود.