فنع

لغت نامه دهخدا

فنع. [ ف َ ن َ ] ( ع مص ) فزون و بسیار گردیدن مال کسی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || بالیدن. || ( اِمص ) نیکویی. ( منتهی الارب ). || جوانمردی و مردمی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || فزونی. ( منتهی الارب ). فضل کثیر. ( اقرب الموارد ). || نشر آوازه نیک. || ( اِ ) تیزی بوی مشک. ( منتهی الارب ). بوی مشک. ( اقرب الموارد ). || ( ص ) نیکوآوازه. ( منتهی الارب ). || افزون از هر چیز. ( از اقرب الموارد ).
فنع. [ ف َ ن ِ ] ( ع ص ) مرد بسیارمال. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

مرد بسیار مال

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
روز جاری یعنی چه؟
روز جاری یعنی چه؟
کس خل یعنی چه؟
کس خل یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز