لغت نامه دهخدا
چو راه پرسموم و گرم، اسپرم
بگرد او عکازه و غضای او.منوچهری.|| آهن پاره ای بر نیزه و مانند آن. ( منتهی الارب ). || عصای چوپانان. || عصای تفرج و گردش. || عصای صلیب داری که کشیشان گاه بر دست گیرند. ( ناظم الاطباء ). || کنایه است از مناصبی که شخص بدست می آورد چنانکه گویند «فلان من أرباب العکاکیز». ( از اقرب الموارد ). و رجوع به عکاز شود.