دندان افشاندن

لغت نامه دهخدا

دندان افشاندن. [ دَ اَ دَ ] ( مص مرکب ) دندان فشاندن. دندان افکندن. دندان ریختن:
تا زبان شکل است شمشیرش همه شیران رزم
بس که دندانها ز بیم آن زبان افشانده اند.خاقانی.

فرهنگ فارسی

یا دندان فشاندن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
هورنی
هورنی
سطح
سطح
چیپ
چیپ
متمایز
متمایز