لغت نامه دهخدا داموغ. ( اِ ) فریاد و فغان و ناله و زاری باشد. ( برهان ) ( آنندراج ).داموغ. ( ع ص ) حجر داموغ؛ سنگ سرشکن چنانکه شکستگی را بدماغ رساند. ( منتهی الارب ). داموغة. ( آنندراج ).