لغت نامه دهخدا
خفقة. [ خ َ ف ِ ق َ ] ( ع ص ) باریک میان. منه: فرس خفقة؛ اسب باریک میان. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). خُفَقَه.رجوع به خُفَقَه در این لغت نامه شود. ج، خَفِقات.
خفقة. [ خ ُ ف َ ق َ ] ( ع ص ) باریک میان. منه: فرس خفقة؛ اسب باریک میان. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). خَفِقَه.رجوع به خَفَقَه در این لغت نامه شود. ج، خُفَقات.