خارمند

لغت نامه دهخدا

خارمند. [ م َ ] ( ص مرکب ) بشکل خار. چون خار. حقیر. پست. خوار:
کودکان خانه دمش می کنند
باشد اندر دست طفلان خارمند.( مثنوی ).

فرهنگ عمید

۱. خاردار.
۲. حقیر، خوار، پَست، مانند خار.

کون کردن یعنی چه؟
کون کردن یعنی چه؟
روله یعنی چه؟
روله یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز