حیضه

لغت نامه دهخدا

( حیضة ) حیضة. [ ح َ ض َ ] ( ع اِ ) یک دفعه از دفعات خون حیض و حیض یک باره. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
حیضة. [ ض َ ] ( ع اِمص ) بی نمازی زنان. ( منتهی الارب ). ج، حِیَض. || ( اِ ) لته حیض. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). کهنه بی نمازی. پارچه حیض. خرقه حایض. ( مهذب الاسماء ). || نوع و هیئت حیض. ( ناظم الاطباء ). || سنگینی معده و سد شدن آن از غذای ناگوار:
آدم از آن دانه که شد حیضه دار
توبه شدش گل شکر خوشگوار.نظامی.حلوا که طعام نوش بهرست
در حیضه خوری بجای زهرست.نظامی.

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) سنگین و سد شدن معده از غذای ناگوار. ۲ - ( اسم ) یک دفعه از دفعات خون حیض.
بی نمازی زنان.

کردار یعنی چه؟
کردار یعنی چه؟
علامت یعنی چه؟
علامت یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز