جخجخه

لغت نامه دهخدا

( جخجخة ) جخجخة. [ ج َ ج َ خ َ ] ( ع مص ) بر زمین زدن کسی را. || بددلی کردن. || بانگ کردن. || پنهان نمودن مکنون دل خود را. || درآمدن در میانه چیزی. || گفتن جخ جخ. || جماع کردن با جاریه خود. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ذیل اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). || دشنام گفتن. بد گفتن.( از ذیل اقرب الموارد ) ( تاج از ذیل اقرب الموارد ). || ( اِ ) آواز شکستن آب. ( از ذیل اقرب الموارد ). صوت تکسر الماء. ( تاج از ذیل اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

بر زمین زدن کسی را یا بانگ کردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال میلادی فال میلادی فال احساس فال احساس فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال ابجد فال ابجد