تبنیت

لغت نامه دهخدا

تبنیت. [ ت َ ] ( ع مص ) خبر پرسیدن و بسیار سؤال کردن از کسی. ( قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || بنته ُ بکذا؛ ساکت کردن و غالب شدن او را بحجت. ( از قطر المحیط )( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || بنته الحدیث؛ هرچه در دل داشت با وی در میان نهاد. ( از قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || دختر زائیدن: بنتت المراءة؛ ولدت بنتاً. ( قطر المحیط ).
تبنیة. [ ت َ ی َ ] ( ع مص ) بسیار بنا کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از اقرب الموارد ). بنا کردن.( از قطر المحیط ). برآوردن خانه را. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

خبر پرسیدن و بسیار سوال کردن از کسی. یا بنته بکذا ساکت کردن و غالب شدن او را بحجت. یا بنته الحدیث هر چه در دل داشت با وی در میان نهاد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشقی فال عشقی فال ورق فال ورق فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال میلادی فال میلادی