بریزیدن

لغت نامه دهخدا

بریزیدن. [ ب ِ دَ ] ( مص ) تفتّت. خردمرد شدن. ریزه ریزه شدن. ( یادداشت دهخدا ): تمرّد؛ موی بریزیدن. ( از دستوراللغة ). و رجوع به بریزانیدن شود. || متلاشی شدن. از هم پاشیدن. پوسیدن: تناثر لحم؛ بریزیدن گوشت. ( از یادداشت دهخدا ). از هم فروریختن: آن مردگان در آن چهار دیوار بماندند سالیان بسیار و جمله بریزیدند و خاک شدند. ( ترجمه تفسیر طبری ). التهرؤ؛ از هم بریزیدن گوشت. ( از مجمل اللغة ). و رجوع به بریزانیدن شود.

فرهنگ فارسی

تفتت خرد مرد شدن.

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
خویش یعنی چه؟
خویش یعنی چه؟
منعقد یعنی چه؟
منعقد یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز