بخدق

لغت نامه دهخدا

بخدق. [ ب ُ دُ ] ( ع اِ ) اسفرزه. اسپرزه. اسفیوس. بزرقطونا. در نشوءاللغة بحدق ضبط شده است. و رجوع به نشوءاللغة ص 92 و بحدق شود.

فرهنگ فارسی

اسفرزه اسپرزه.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال حافظ فال حافظ فال درخت فال درخت فال تاروت فال تاروت فال آرزو فال آرزو