اهنگیدن

لغت نامه دهخدا

( آهنگیدن ) آهنگیدن. [ هََ دَ ] ( مص ) قصد کردن. آهنگ کردن. || آهنجیدن. کشیدن، چنانکه آب را از چاه و جز آن:
کرده شیران حضرت تو مرا
سرزده همچو گاو آب آهنگ.سنائی.

فرهنگ فارسی

( آهنگیدن ) ( مصدر ) ۱ - قصد کردن آهنگ کردن. ۲ - کشیدن چنانکه آب را از چاه آهنجیدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
معشوق
معشوق
کاپل
کاپل
تشحیذ
تشحیذ
گده
گده