اقحاف

لغت نامه دهخدا

اقحاف. [اَ ] ( ع اِ ) ج ِ قِحْف، بمعنی کاسه سر و آنچه شکسته و جدا گردد از کاسه سر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
- امثال:
رماه باقحاف رأسه؛ وقتی گویند که خاموش کنند کسی رابه آوردن بلا و سختی بر وی و یا آنکه او را زبون و تباه کرده و یا از آهنگ و حاجت وی بازداشته باشند. ( ناظم الاطباء ).
اقحاف. [ اِ ]( ع مص ) سنگریزه در خانه فراهم آورده بر آن رخت خانه داشتن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

سنگریزه در خانه فراهم آورده بر آن رخت خانه داشتن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
هیت
هیت
باوانم
باوانم
گاییدن
گاییدن
فال امروز
فال امروز