احشاش

لغت نامه دهخدا

احشاش. [ اِ ] ( ع مص ) شل شدن و خشک گردیدن دست: احشاش ید؛ خشک شدن دست. ( تاج المصادر ). || یاری دادن کسی را در بریدن و گردآوردن حشیش. || احشاش کلأ؛ بالیدن کلأ آن قدر که آن را بریدن نتوانند. || احشاش مَراءة؛ خشک شدن بچه در شکم او. ( تاج المصادر ) ( منتهی الارب ). || اَحَش الشحم الناقة؛ باریک ساق گردانید پیه ناقه را. || احششته عَن حاجته؛ بازداشتم او را از حاجت وی به اعجال. ( منتهی الارب ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
مرسوله یعنی چه؟
مرسوله یعنی چه؟
سلیطه یعنی چه؟
سلیطه یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز