پیغام گزاری
فرهنگ فارسی
جمله سازی با پیغام گزاری
بیدماغی مژدهٔ پیغاممحبوبم بس است قاصد آواز دریدنهای مکتوبم بس است
با باد صبا چون بتو پیغام فرستم آنجا که توئی رهگذر باد صبا نیست
کو ره آن که نهم سوی شما گامی چند محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند
از من خبر دوری این راه مپرسید چندان نفسم نیست که پیغام گذارم
گر نگه نکهت گلزار حیا می باید جور هم قاصد پیغام وفا می باید
انگشت رو به باده که میکرد فیالمثل گر از لب تو بوسه به پیغام میگرفت